معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

معین جونم اذان میگه

سلام عشق کوچولوی مامان . سلام فندق خان . قربونت برم که این روزها فقط می گی مامانی مامانی . الهی دورت بگردم که انقدر به من وابسته شدی ، همه زندگیم شدی ، همه کس ام شدی ، وقتی صدای اذان و میشنوی اولاً محو تلویزیون می شی بعد شروع می کنی به اذان دادن البته تصویر هست و صدا نیست انقدر به خودت فشار می یاری که قرمز میشی ولی نمیتونی تکرار کنی همین برام کافیه که لبت و تکون می دی و آخرشم می گی  اِه  الهی من فدای این اذان گفتنت بشم  تو اون لحظه نتونستم از شما عکس بگیرم . الهی دورت بگردم که با ما میشینی پای سفره افطار و اذانمون و تو می گی . خداااااااااااااااااا یا هزاران بار شکر .   ببین بابا رضا موهای خوشگلت و به چه ...
29 تير 1393

پایان 16 ماهگی و ورود به 17 ماهگی

 ماهگیت مبارک جان جانان من ...     آنقدر بی نهایتی این روزها، آنقدر روان، که می خواهم بمیرم برایت... راه که می روی، عشق می ریزد از وجودت! از لبانت، چشمانت، بازوااااانت... به آغوشم می کشی، در نهایت مهــــــــر... می بوسی ام! و جهان برایم در لبان گرم ت خلاصه می شود... عااااااشقانه سر می دهی برایم... تیر خلاص را آن وقت می زنی، که می گویی: " مامانیییییییی ". و همان جا، قلبم دلش ایستادن می خواهد... ایستادن تمام دنیا را! که همه چیز بماند و نرود، که تو باز هم بگویی... که من بتوانم بفهمم... باور کن!   معین ، تمام من؛ نفس بکش؛ مرا دمی رها مکن... نفس بکش؛ تمام جا...
23 تير 1393

5 سالگرد ازدواج و تولد 28 سالگی مامانی

عشق مامانی ، همه زندگیم ، دردونه مامان 22 تیر ماه هم تولد من و هم سالگرد ازدواجمون بود. قربونت بره مامانت که دیشب کلی برای مامان نانای کردی و با مامان شمع فوت کردی.   عشقکم ممنون که هستیییی ممنون که اومدی و همه چیو صدبرابر زیباتر کردی همه جشنها ،همه تولدها همه .... قربونت برم که انقدر باهوشی که تا شمع رو روشن کردم از دور شروع کردی فوت کردن .آخ که من فدات شم که تا ١ ٢ ٣ گفتیم که من شمع رو فوت کنم تند تند دست زدی .   آخ که من چقدررررررررر دوست دارم.   پسر قشنگم با وجود تو تولدم خیلی زیباترههههههه مامانی زهرا مثل همیشه شرمنده کرده بود و برای من جشن گرفته بود و دایی جونم کیک تولد خریده بود .  الب...
23 تير 1393

پارک و گردش معین

سلام عشق مامان . قربونت برم که این روزها تقریبا هر روز رفتی پارک و تاپ بازی کردی . وقتی می شینی رو تاپ مثل 1 آقا آروم اطرافت و نگاه می کنی . همه زندگیم شدی . این روزها کلماتی که استفاده می کنی بیشتر شده . به من بیشتر از قبل وابسته شدی هر روز صبح با کلی کلک از خونه میرم . ولی هر بار که تو که گریه می کنی من کلافه می شم. آماده حرکت به سمت پارک    ابراز محبت خواهرزاده به دایی جونش                           ...
19 تير 1393

متفرقه این چند روزه

فندق مامان 4 و 5 و 6 تیر ماه عروسی پسر دایی بابایی بود که ماهم دعوت بودیم به خاطر امتحانات بابایی فقط پنج شنبه 5 تیر تونستیم بریم تا تونستی تو حیاط تالار آب بازی کردی بعد هم که اومدی بالا تو مجلس خانمها 1 آقای تمام عیار بودی قربونت برم که نشستی کنار مامانی و آروم شام خوردی. کبودی رو دماغت فینگیلیت به خاطر شیطونی خودت دو شنبه صبح وقتی داشتم می بردمت خونه مامانی تو پارکینک فرار کردی بغلت کردم سوار ماشین شیم 1 کله زدی که دماغت خورد به لبه در ماشین و کبود شد . بردمت دکتر و  عکس خدارو شکر چیز خاصی نبود .  روز جمعه من و گل پسر خونه مامانی بودیم تا بابا رضا درس بخونه ، علیرضا و عسل اومدن به شما سر بزنن مگه 1 جا بند میشی ...
16 تير 1393

تاب بازی گل پسر

عشق کوچولوی مامانی سلام . شرمنده گل پسرم چند وقتی بود که سرم خیلی خیلی شلوغ بود . اداره 1 مشکل شبکه ای داشتیم که خدارو شکر امروز حل شد . می خوام عکسهای این مدت و برات بگذارم . روز 31 خرداد من 1 سمینار دعوت بودم وقتی برگشتم خونه دیدم گل پسری داره تاپ تاپی می کنه باباجون برات 1 تاب خوشگل خریده . دستش درد نکنه البته اون روز خورده بودی زمین و یکم جلوی لبت قرمز شده بود . به جاش رو تاب حسابی خوش میگذروندی .   سرلاک تکمیلی و دانه های  ذرت مخصوص صبحانه ( که دوست نداری ) به لیست غذایی اضافه شدن . ...
16 تير 1393
1